لطفا همه متن را با ترانه بغلم کن احمد رضا نبی زاده بخوانید !!!!

کی گفته قراره که دور از تو بمونم ؟.....


سال 92 وقتی برایت این ترانه را فرستادم میخواستم بغلم کنی ... اینقدر حجب و حیا در چهره مهربانت دیده بودم که می خواستم بغلم کنی ...نمیخواهم همه اش را مرور کنم که طولانی است آن تپیدن های دل و لرزش های دست و چت ها و نوشته های طولانی ... آن قرار های نفس گیر ...

وقتی از عشق قدیمی ات می گفتی خیال میکردم روزی به همان اندازه عاشق من می شوی ... دروغ چرا از روز اول خیال کردم عاشقم شده ای ... کارهایی که تو برایم میکردی کسی نکرده بود ! مهربانی ات بی حد و اندازه بود ...

یک جایی گفتی کاش زودتر دیده بودمت ... که اگر دیده بودمت حتما با تو ازدواج می کردم ... اگر حالا بود فوری همان روز جول و پلاسم را جمع میکردم و می رفتم .. آن روزها نمی دانستم یعنی چه ؟ لبخند کجکی میزدم و توی دلم میگفتم : برو پسر تو هم مثل من گرفتار شده ای ...

حالا میدانم ! معنی این ها را فهمیدم ...


گیرم که دلم لایق این وصل نبوده ؟ بیخود که دلم را نشکستم  ...


همه چیز که تمام شد مردی با قدو بالای تو آمد و گفت چشم های روشنم را دوست دارد که از کربلا برایم نوشت اینجا هستم به یادت ... نایب الزیاره ...دروغ چرا قلبم لرزید ولی نه آنقدر که بخواهم با او بمانم نه آنقدر که بخواهم جواب پیام های تکراری اش را بدهم که میخواندم و جواب نمیدادم ... توی دلم میگفتم کاش قبلتر دیده بودمت ....


با سنگ زدی تا بپرم از سر کویت ...من بال نداشتم نپریدم ...


چند شب پیش همان مردی که سال 92 آمده بود شرکتمان و همیشه توجه خاصی به من داشت بالاخره نمیدانم چرا و چطور برایم نوشت که ...

برایش نوشتم نه ...

و فکر کردم اگر قبل از دیدن تو بود ... میشد به او فکر کرد ...


عمری پر از حسرت دیدار تو بودم ... حالا که سر پا زتو هستم ...


روزهای تعطیل به یادت توی پردیسان راه می روم ... چشم میچرخانم تا خودت را ببینم یا ماشینت را ... ساعت خاصی آنجا نمیروم ... گاهی صبح ... گاهی عصر ... گاهی موقع تاریکی ...


در حسرت آغوش تو هستم بغلم کن ...

من با احدی ، عهد نبستم ... بغلم کن ...







نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.