چاق شده ام ... چند وقتی ورزش کردم حالش راندارم ادامه بدهم ... درست مثل خیلی از کارهای دیگر ...
شبهای شرکت را دوست ندارم . عهد کرده ام که کار خودم را شروع کنم ... مثلا یک روز برسد که سرم را بالا بگیرم و کار خودم را بکنم ...
چقدر زندگی عجیب و عجیب تر میشود و اینکه هر روز و هر لحظه اش معجزه است .
دیگر کم تر غم به سراغم می آید ...