توی دستشویی یک سوسک زشت برای خودش راه میرود !!! من از سوسک میترسم خیلی خیلی ... این آقای سوسک زشت وحشتناک هم هر از گاهی سرو کله اش پیدا میشود بعد دیگر نمیشود رفت آنجا !!! پیف پاف میزنم و فرار میکنم و دعا میکنم جسدش را هرگز نبینم !!!! دیروز هم تلویزیون کانالها را نمیگرفت بعد من هی کانال یابی میکردم بعد رفتم پشت بام ، فیش آنتن در آمده بود . زدمش برگشتم درست شد .... گرم که شد رفتم دنبال کسی بیاید کولر را درست کند . بالای سرش ایستادم تا درست شود ... 

همه ی این کارها را میکنم اما دقیقا به همین دلایل دوست دارم گاهی یک مرد واقعی را تجربه کنم ... که بعضیهاشان را بابا بعضی وقتها میکرد و بعضی شان را هرگز نکرد .... 

بر عکسش را بگویم ؟ کیف میکنم از آشپزی از خیاطی ... وای که چقدر دلم میخواهد زن باشم !!! با همه ی دنیای زنانه اش ... 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.