بازم زنگ نزدن ... از اون روز که برای مصاحبه رفتم قلبم درد میکنه ... یک بار رفتم درمانگاه و آمپولی هم زدم ... برای درد بود ... البته درد امپول بیشتر بود ... نه اینکه جای تخفه ای باشد ... کار خودم تخصصی تر و باحال تر است ... اما حقوقش کم است ... اینهمه از صبح تا شب فکر کنی ... کارهای جالب کنی .. ایده بدهی ... ته ماه ... باید چیزی بیشتر از بقیه داشته باشی ... اما زنگ نزدند ... امتحانهایم تمام شود بیشتر کار میکنم ... بیشتر دنبال کار میگردم ... بیشتر شبها قهوه می خورم و بیدار می مانم ... 

الکی مسخره بازی هم در نمیاورم که قلبم سرم و فلان جا...

چند روزی است برای اولین بار در عمر کاریم سر کار نگاهی به جزوه هایم می اندازم ... امروز این دختره بدجنس زیر آب زن خر دید !!!

دعا کنید دعا کنید زنگ بزنند ... چند روز دیگر هم دعا می کنم ... بعد بیخیال می شوم ...


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.