آدم می ترسد آدمها راه افتاده اند به هم فحش می دهند هم را می کشند ... داستانی شده است آدم از خیابان می ترسد ...

بهش گفتم اینجور وقتها که از تو سوال می کنم ... بگو عزیزم جانم ... جوابم را نداد . یا خندید یا مسخره کرد نفهمیدم ،  دوست ندارم این طوری باشد ...

در عوض اون پسره که یک چهارم خصوصیات و تیپ و قیافه این را ندارد میگوید عزیزم ... احمق حانم بخواه که بمانم ... دارم می روم ... دارم می روم ... تو بخواه تا تهش هستم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.