سیزدهم فروردین است کاش اینها نحسی سیزدهم باشد . این حال من این دلتنگی که از دیشب به حانم افتاده است . کاش نحسی باشد و فردا برود . کاش خوابهای دیشبم واقعی بود بس که به تو فکر کرده بودم . لبخند لاغرترت ...

عکس های ایستاده و خندانت را دیدم . دلم برای تو تنگ شد اما بیشتر دلم برای خودم سوخت برای سادگی و دلبستگی ام و اینکه آدمها را خوشحال کردم و فرستادم پی زندگیشان ... هی نگاه کردم برایت چیزی بنویسم ... خواستم بروم عکسهایمان را نگاه کنم طاقت باز کردم هیچ کدامشان را ندارم فقط به طرز عجیبی دلتنگم .

شاید بین سی سیزدهم فروردینی که باید یادم باشد چند تا از تلخ ترینهایشان خاطرم است و یکی از آنها تویی ... با شال صورتی گل گلی به رویرو نگاه میکنیم و من تکیه داده ام به دستهایی که فکر میکردم همیشگی هستند ...

کاش تبریک سال نوی تو طولانی تر بود کاش کمی با من حرف میزدی تا مجبور نبودم در جواب تبریک سال نوی تو با بی تفاوتی تشکر کنم .کاش دیده بودمت نه آن طور با موهای درهم ریش های شانه نکرده ذیذه بودمت محکم و میگفتم چقدر به شانه های تو نیاز دارم .

خسته شدم از بدرقه هزار باره آدمها ...

کاش ار اتفاقهای خوب برایت گفته بودم از کارم ...

دلم برایت تنگ شده خیلی خیلی خیلی ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.