شروع دوباره

دیگه مثل اون وقتها نیستم مینشستم به نوشتن و خواندن ... ساعتهای زیاد ... حوصله ام هم سر نمی رفت ... اون وقتها پی سی داشتم یک پی سی که برای خریدش خیلی زحمت کشیده بودم ... وقتی دانشگاه می رفتم آخرش نتوانستم تا ترم آخر یک پی سی درست و حسابی بخرم ، بعد برای همین نتوانستم iis  را رویش نصب کنم ... برای همین هم نتوانستم پروژه ام را درست کنم ... صحبت خیلی وقت پیش است ... همان وقتهایی که هارد کامپیوترها 3 گیگ بود... آن وقتها یک کامپیوتر 3 گیگی داشتم ... که از پسرخاله ام گرفته بودم بعدش هم پسرخاله ام رفت آمریکا ... همیشه می خواستم مثل او باشم ... توی خونه بنشینم پروژه بگیرم و هی خفن بازی در بیاورم ... هی حرف استادم را تکرار میکردم که ما کامپیوتری ها یک فضای نیم وجبی بسمان است برای پول در آوردن ... خب من همیشه با عشق برنامه هایم را نوشتم ... عاشق خط به خط کدهایم بودم ... عاشق صبح بیدار شدن پشت میز نشستن موزیک بیخود گوش دادن و برنامه نوشتن بودم ... اما هرگز باهوش نبودم ! من شروع میکردم به نوشتن پروژه هایم ... نصفشان را کپی میکردم ... نصف دیگرش را اینترنت میگرفتم بقیه را هم موقع تست برنامه درست میکردم ... اولین بار که برای شرکت برنامه نوشتم یک برنامه ای بود که قرار بود... یک پولی را بین آدمها تقسیم کند ... اولی مرده بود ... به نسبت ارقامی که داشت ... وقتی نوشتم ذوق کردم ... بعدترش خیلی کارهای خفن کردم ! هر روز مثل بار اول ذوق میکردم ... میپریدم بالا و تا خانه خر کیف کنان می آمدم ! اما مصداق بارز کسی بودم که پولی در نمی آورد ... چون باهوش نبودم ...

بعدتر که کارم عوض شد دیدم که کسی کار متفاوتی نمیکند ! اما تمام سالهایی که من پولی در نیاورده ام آنها پول در آورده اند ... همه پولم را همین دو سال جمع کردم ... همین دوسالی که وقتی موهایم را مثل همیشه فرق باز میکنم یه دسته سفید زیرش پیداست ... هنوز رنگشان نکرده ام ... گفتم که کمتر این روزها برنامه مینویسم ؟ توی دو سال اخیر یک برنامه درست و حسابی نوشته ام و یکی دوبار پروژه های بقیه را وصل و پینه کرده ام ... اما تا دلتان بخواهد خسته شده ام ... تا دلتان بخواهد نا امید شده ام ... و تا دلتان بخواه صبح به صبح با موهای ژولیده به روبرو خیره شده ام و گفته ام یک روز دیگر هم آمد ....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.