ترجیح می دهم یک لاغر بی مزه باشم تا یک تپل با مزه اصلا اگر به آدمیزاد فحش بدهند بهتر است تا این را به آدم بگویند تپل بامزه خب من امروز سعی کردم کم بخورم مثل همه روزهای دیگر ولی الان سیر هستم و همواره فکر میکنم اگر بخواهم لاغر باشم باید این وقت شب لااقل گشنه باشم خلاصه اینکه هر ۳ وعده را خوردم حال یازده شب است من سر کار هستم و انگار کارم طول می کشد این روزها علی رغم اینکه گاهی تا اینوقت شب هستم ولی کارم زیاد نیست

دارد همه چیز خوب میشود

راست می گفتند که در همیشه روی یک پاشنه نمی چرخد و من چقدر این روزها این را حس میکنم و از بابتش خوشحالم ولی ایکاش لاغر می شدم. دغدغه ام این روزها کنار همه چیزهای ریز و درشت دیگر لاغر شدن است اصلا از فردا برای خودم یک چالش میگذارم. و همه اش را هم اینجامینویسم  باید کارهای بزرگی کنم وقت کم است ، کارهاییکه می خواهم انجام بدهم خیلی زیاد است.

خب از فرداهمه اش را مینویسم. 

چاق شده ام ... چند وقتی ورزش کردم حالش راندارم ادامه بدهم ... درست مثل خیلی از کارهای دیگر ...

شبهای شرکت را دوست ندارم . عهد کرده ام که کار خودم را شروع کنم ... مثلا یک روز برسد که سرم را بالا بگیرم و کار خودم را بکنم ...

چقدر زندگی  عجیب و عجیب تر میشود و اینکه هر روز و هر لحظه اش معجزه است .

دیگر کم تر غم به سراغم می آید ...


وقتی بین آدمها هستم از خودم خجالت میکشم خیال میکنم زشت ترین موجود دنیا هستم ..

وقتی اشتباه میکنم قلبم توی سینه ام میکوبد محکم انگار که دارد میزند بیرون ...

گند زدم به امتحانم ... گند معنای واقعی ... خدا کنه این ترم مشروط نشوم ... یعنی میشود ؟

حالم خوب است ... از این بهتر نمی شود .. برایش غذا پختم اولین باری است که اینکار را میکردم ... کیف کردم ... خوشش آمد ! من کیف کردم ...

پروژه ام را تحویل دادم حالا روی مانیتور بزرگ شرکت یک تکه از برنامه من هست که دایم دارد همه چیز را آنالیز می کند ...

بگذریم که امتحان دارم !

یک کلاسی ثبت نام کرده ...انگار که همه انرژی های خوب دنیا را میکشاند می آورد برای خودت می کند ...


امشب سالگرد مادرم است 20 سال است که نیست ... 20 سال یک عمر است و من کمتر به خاطرش می آورم ...